- لجام کردن (سُ مَ /مِ کَ دَ)
دهانه بر سر اسب درآوردن. لگام کردن. رجوع به لجام شود
معنی لجام کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- لجام کردن
لجام زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَ بَ دَ مَ دَ)
لغت نامه دهخدا
الجام. دهانه کردن اسب را:
یکی پارسی بود هشیارنام
که بر چرخ کردی به دانش لگام.
فردوسی.
ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل
مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.
ناصرخسرو
یکی پارسی بود هشیارنام
که بر چرخ کردی به دانش لگام.
فردوسی.
ز خوی نیک خرد در ره مروت و فضل
مر اسب تن را زین و لگام باید کرد.
ناصرخسرو
(سَ دَ مَ / مِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
دوتا شدن و رکوع بقصد تعظیم:
بر در توچو ببیند خدمت را حاسد
لامها کرده، ز غم با قد چون نون گذرد.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به لام شود
بر در توچو ببیند خدمت را حاسد
لامها کرده، ز غم با قد چون نون گذرد.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به لام شود
بنگرید به هجوم آوردن، هجوم آوردن: (این طایفه بدین اکتفا نکردند علی الغفله برسرخانه اوهجوم کردند)
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
پیام فرستادن پیغام دادن: چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد ترا بهرکس نامه وپیام بایدکرد. (ناصرخسرو)
کفشیر کردن کبداندن جوش دادن پیوند دادن لحیم کردن جوش دادن: اگر دلت بشکستست سنگ معصیتی دل شکسته بطاعت لحام باید کرد. (ناصر خسرو. 107)
ستیزه کردن ستهیدن خیره سری کردن: چون قابیل لجاج کرد گفت: بشوید و قربان کنید
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
Calm, Appease, Lull, Placate, Relax, Slacken, Sooth, Unwind
